*دلم مےخواهد از این دنیا یڪ پتو ببرم*🕊️ *🌹* تاریخ تولد: ۲۱ / ۳ / ۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۱۱ / ۲ / ۱۳۶۱ محل تولد: اصفهان محل شهادت: دارخوین *🌹زمانی که نادر بچه بود، یک روز با برادرش برای اقامه نماز به مسجد رفت📿 پس از نماز به نزد امام جماعت رفت و رو به ایشان گفت: حاج آقا دلم می‌خواهد وقت مردن از این دنیا با خود تنها یک پتو ببرم.‼️امام جماعت مسجد هم با لبخند به او جواب داد: پسر جان اگر تو به همراه خودت پتو ببری مردم با خودشان لحاف و تشک می برند(:🍃اما نادر قانع نشد و اصرار کرد که هنگام مردن با خود پتویی می‌برد.🌷آن روز وقتی به خانه آمد قضیه را برای مادرش تعریف کرد. مادر گفت: ننه جان نمی‌شود. امام جماعت درست می گوید.💫 آدمی از این دنیا تنها چند متر پارچه سفید کفنی می برد، آن هم اگر قسمتش شود.🥀در جواب مادر گفت: حالا می‌بینید من یک پتو با خود می برم.‼️سالها از آن روز گذشت نادر برای دفاع از میهن به خرمشهر رفت.🕊️نادر راننده بود و در روز آخرش دو ماشین بعثی ها را از بین برد💥و با اصابت ترکش به سرش آسمانی شد.🕊️وقتی آرامش به گروه بازگشت به دنبال نادر گشتند.🥀 ناگهان متوجه شدند بدن بی سر نادر زیر همان توپی افتاده که خود راننده اش بود.🥀بدن بی سر را در پتو پیچیدند و برای تحویل به خانواده به تهران منتقل کردند.🥀 زمانی که جسم بی سرش را آوردند. بی غسل و کفن با همان پتویی که آرزویش را داشت،در آرامگاه ابدی خود جای گرفت.🌙 مادر با دیدن این صحنه در قبر یاد آن روز افتاد که به فرزند رشیدش گفته بود هیچ کس نمی‌تواند جز کفن سفید چیزی همراه خود ببرد.🥀آری نادر پتوی خود را همراه برد🌙 و به همه ثابت کرد اگر خدا بخواهد همه چیز انجام می‌شود.*🕊️🕋 *شهید نادر قلی غفوری* *شادی روحش صلوات*🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷