دشمن دستپاچه است. زمان کم دارد. بر خلاف خط عملیات روانی خارجی مزدور و داخلی مزور که سعی دارد ابتکار عمل را در دست دیگری نشان دهد، واقعیات صحنه روایت دیگری دارد. عملیات‌های بسیار خشن و عبور پی در پی از خطوط قرمز سیاست‌های راهبردی و بلندمدت و دچار شدن در دام تصمیمات استثناءی و ناگهانی و خرج کردن سرمایه‌های روز مبادا در چند دهه اخیر نشان می‌دهد که دشمنان انقلاب اسلامی و مردم بزرگ ایران در انفعالی پوشیده شده گرفتارند. بر خلاف نظر برخی که ضربه‌های سنگین و فشارهای حداکثری را دلیلی بر غلبه دشمن بر صحنه می‌دانند، به نظر می‌رسد زمان برای دشمن بسیار کوتاه است. اساسا تمام سرمایه‌ای که می‌تواند در اختیار جریان استکبار جهانی باشد کوتاه و کم است. این خاصیت دنیاست که ساکنانش را در خود محاصره می‌کند و محدودیت‌هایش را به رخ می‌کشد و اضطراب و تردید را به جان صاحبانش می‌اندازد. نیازمند هوشمندی خارق العاده‌ای نیستیم تا روند رو به افول دنیا را برای خود و دیگران کشف کنیم. فنا بخشی از ذات دنیاست و اگر فرد یا جریان یا جامعه‌ای فکری برای بقا نداشته باشد، به سرعت پایان خواهد یافت. زمین زیر پای ما در حرکت است و زمانمانند دیواری ما را به سوی نقطه پرواز یا سقوط مرگ می‌راند. پس دشمن تا زمانی که تهدید کننده‌ای نداشته باشد امیدوار است تا از فرصت اندکی که در اختیار دارد بهره حداکثری ببرد؛ اما اتفاقی که انقلاب اسلامی رقم زد، تمام محاسبات آنان را بر هم ریخت. درست از همان زمان بود که انفعال در جبهه مقابل به وجود آمد و بی‌باکانه و نه شجاعانه، شروع به جنگیدن با ما کرد. جنگی که ابتدا در برابر پدیده پاشناخته انقلاب اسلامی آسان می‌نمود؛ اما هر چه گذشت مشکلات بیشتری پیش پای آنان قرار گرفت. ساعت‌شمار سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران، به روزشمار و هفته‌شمار و ماه‌شمار و سال‌شمار و دهه‌شمار رسید اما فرجی حاصل نشد. این یعنی همواره برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت و بلندمدت باید اصلاح و به روزرسانی می‌شد تا کارآمدی خود را در برابر نظام اسلامی ایران بیازماید. مردم ایران اما همواره با شگفتانه‌های خود دشمن را دچار انفعال می‌کردند و می‌کنند. پس از طوفان الأقصی این پدیده به صورت عجیبی گستردگی و همبستگی جغرافیایی خود را نشان داد. دشمن پیش از این در عراق و سوریه و لبنان و افغانستان و یمن و غزه محاسبات غلط خود را رسوا و بی‌اعتبار یافته بود؛ اما هیچ گاه آنچه در غزه هفت اکتبر اتفاق افتاد را نمی‌توان با سابقه مقاومت در صحنه‌های مختلف مقایسه کرد. دشمن در آن روز و در آن نقطه به غافلگیری صد در صد رسید و اگر نبود حمایت‌های بی‌اندازه غرب، به ویژه آمریکا و دنباله‌هایش، سقوط رژیم صهیونیستی از لبه مرگ‌آفرین طوفان الأقصی قطعی بود. شوک بنیان‌کن حماس به اسرائیل تمام معادلات و محاسبات و مناسبات را بر هم زد. اولویت‌ها تغییر کرد و ضروریت‌های حیاتی جای طرح‌های اندیشیده شده را گرفت. واقعیت چنان خود را با شتاب و شدت بر دشمن آوار کرد که واکنش‌های انفعالی حداکثری ناگزیر شد. این وضع بحرانی دامن رسانه‌های دشمن را نیز گرفت. آنچه که سرعت عمل در تولید و القاء ناپیام‌ها نامیده می‌شود، در واقع فروماندن نظام رسانه‌ای دشمن در حرکت توفنده واقعیت‌ها بر روی هر نوع طراحی پیشینی است. در فقره اخیر، یعنی شایعه شهادت سردار باافتخار قاآنی این تردید و تزلزل به اوج خود رسید. در لحظاتی که به نظر می‌رسید دشمن در نقطه سلطه حداکثری است، روندها تغییر پیدا کرد و مهره‌ها یکی پس از دیگری سوخت و فرصت‌ها تمام شد. دشمن از ترورهای به اصطلاح موفق خود جا ماند و در زمینی که مال خود می‌نامید به زمین دوخته شد. سردار عزیز اسلام در تهران رونمایی شد و غافلگیری کامل گشت. حالا رژیم صهیونیستی نقش رمالی را دارد که آینده می‌فروشد. وعده‌هایی می‌دهد که نمی‌داند چقدر درست از آب درخواهد آمد. او شعره‌های حداکثری را بالا برد تا از عقب راندن مقاومت فرصت بازیابی پیدا کند؛ اما ناگهان انفجار قدرت مقاومت در سرزمین‌های اشغالی اتفاق افتاد. صحنه بازطراحی شد اما در قلب رژیم غاصب. دامنه انفعال میدانی و رسانه‌ای رژیم، به پاسخ‌های او در برابر عملیات بزرگ وعده صادق۲ نیز کشید. او ناچار است از حیثیت خود دفاع کند؛ اما متحدانش دوست ندارند اسرائیل در موقعیت مرگ و زندگی تمام منافع راهبردی آنان در منطقه را به آتش بکشد. اسرائیل عادت داشت با زبان خوش اراده‌اش را بر منطقه تحمیل کند، اما امروز صدها و هزاران تن بمب نیز نمی‌تواند فرصتی به اندازه یک قدم برای او به وجود آورد. هر اقدام رژیم، به جای اینکه خانه مقاومت را ویران کند، دیوار مصیبت را بر سر عاملان آن آوار می‌کند.