میان گریه های علی گندابی شیخ رو کرد سمت نجف «السلام علیک یا علی ابن ابیطالب(ع)». فردا شیخ در مسجد شهر اعلام کرد که مردم یک خبر خوش، علی گندابی دیشب توبه کرده تا شراب نخورد اما مردم باور نکردند، علی گندابی و توبه!؟ مردم جمع شدند به همراه شیخ به در خانه علی گندابی رفتند، همسرش در را باز کرد شیخ سراغ علی را گرفت، او گفت «شیخ، علی نیمه های شب اومد خونه ساکشو جمع کرد و گفت یا میرم آدم میشم برمیگردم یا دیگه برنمیگردم.» شیخ پرسید «کجا رفت؟» همسر علی گندابی پاسخ داد «علی گفت جایی جز کربلا ندارم برم.»
روزها سپری میشد و علی گندابی مقیم کربلا شده بود و مشغول خانه تکانی دل از بدیها بود، دیگر روزنه نور تمام وجود علی را فراگرفته بود و زنگارهای گناه از قلب و دل علی زدوده شده بود. پس از آن علی گندابی به نجف رفت، میرزای شیرازی در نجف نماز که می خواند، علی صف آخر نماز بود. روزها گذشت و علی کم کم رسید به صف اول نماز و ملازم میرزا شد و نزدیک میرزا بود.
علی کسی شده بود که وقتی میرزای شیرازی وارد حرم می شد متوجه می شد علی نیست منتظر می ماند تا علی بیاید. یک روز حین نماز خواندن برای میرزا خبر آوردند، یکی از عالمان بزرگه نجف به رحمت خدا رفته میرزا خواست تا قبری زیر پای زائران امام علی(ع) برای آن عالم بکنند و تا بین الصلاتین نماز میت را برایش بخواند و او را تدفین کنند.
بین دو نماز بود که قبر آماده شد اما خبر رسید که علائم حیاتی آن عالم برگشته و از دنیا نرفته است، میرزا گفت لازم نیست که قبر را بپوشانند در این ماجرا حکمتی هست نماز دوم را که خواندند؛ دیدند علی گندابی سر از سجده برنمیدارد میرزا به بالای سرش آمد، دید علی گندابی تمام کرده و به رحمت خدا رفته است. میرزا لبخندی زد و گفت «آی مردم میدونید علی در سجده آخر نمازش چی گفت؟ امیرالمومنین(ع) رو واسطه قرار داد و به آبروی امیر المومنین خدا رو قسم داد که یه قبر زیر پای زائران مولا علی خالیه، میشه من برم توش! و خدا قسمتش کرد...». علی گندابی شراب خوار، به جایی رسید که خدا لیاقت داد زیر پای زوار علی ابن ابی طالب(ع) خاکش کنند.
@doa_va_zekr
انشالله عاقبت همممون ختم بخیر بشه