فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸شرم دارم که بگویم سخن از «تشنه‌لبی» / تشنه آن بود که می‌گفت به لشکر، «جگرم» ... هلال بن نافع گوید: 🥀 رفتم تا لحظات آخر عمر امام حسین علیه‌السلام را ببینم؛ به گودال قتلگاه رفتم. متوجه شدم لب‌های او تکان می‌خورَد؛ گوش فرادادم تا بشنوم چه می‌گوید؛ طرز گفتار او از فرط تشنگی و ضعف، قابل شنیدن نبود. نزدیکتر رفتم؛ خوب که گوش فرا دادم ،شنیدم که می‌گوید: 📋 مُنُّوا عَلَی ٱبْنِ مُصطَفیٰ بِشَربَةٍ مِنَ الْماءِ ▪️با جرعه‌ای از آب، بر پسر رسول خدا منّت گذارید! 📋 اُسقُونِی شَربَةً مِنَ الْماءِ لَقَد نَشِفَتْ کَبِدی مِنَ الظَماءِ ▪️مرا جرعه‌ای آب دهید که «جگرم» از شدّت عطش، خشکیده است! 🥀 هلال گوید: این جمله مرا تکان داد؛ دلم سوخت؛ رفتم ظرفی را پر از آب کردم و برگشتم. وقتی رسیدم، دیدم که شمر از گودال بیرون می‌آید، اما لباسش را جمع کرده است. 🥀 شمر گفت: ای هلال! کجا می‌روی و آب برای که می‌بری؟ گفتم: برای فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله. گفت: ای‌هلال‌! زحمت مکش؛ من او را سیراب کردم؛ ناگهان دامنش را کنار زد و سر بریده سیدالشهداء علیه‌السلام بیرون آورد و جلوی من گرفت... 📚الوقایع والحوادث،ملبوبی، ج۳ ص۲۱۲ https://eitaa.com/doabarayezohoor