『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
هدایت شده از حࢪفامۅنھ↻
چون خودشون به اندازه ای که میخوان قدرتنمد نیستن.فکر میکنن با کوچیک کردن بقیه،بزرگ میشن. کسی که بزرگه بقیه رو کوچیک نمیکنه که بتونه با حقارت بهش نگاه کنه . یه داستان ژاپنی هست که میگه یه روزی یه صاحب مغازه ای عذر شاگردش رو میخواد.در حالی که اون همه ی فوت و فنا رو یاد داره و خیلی تو کارش خوبه . شاگرد از اوستاش میپرسه که چرا میخواین منو بیزون کنین. اوستا میگه:تو شاگرد خیلی خوبی هستی ولی اگه بتونی به یه سوالم جواب بدی اونوفت میتونی اینجا بمونی. اوستا رو یه کاغذ دو تا خط میکشه که هر دو هم اندازن .بعد به شاگرد میگه که کاری کن این خط از اون یکی بزرگ تر باشه. شاگرد یه پوزخندی میزنه و میگه این که خیلی سادس .و بعد با پاک کن یکی از خط ها رو کوچیک میکنه تا اون یکی بزرگ تر باشه اوستا میگه اشتباه کرده ولی شاگرد نمیفهمه کجای کارش اشتباه بوده اوستا بهش میگه برو و چند روز دیگه بیا . شاگرد میره و چند روز بعد برمیگرده اوستا دوباره اون دو تا خط رو میکشه و همون سوال رو میپرسه شاگرد باز هم با پاک کن یکی رو کوچیک میکنه. و اوستا میگه که بازم اشتباه کرده . و میگه بره و در مورد این مسئله فکر کنه و چند روز بعد برگرده. شاگرد میره و چند روز بعد برمیگرده ولی چون میدونست سوال اوستا همونه گفت:من فقط همین راه رو بلدم و نمیدونم دیگه چطور میشه این مسئله رو حل کرد.و نا امید سرش رو پایین میندازه اوستا میگه:تو برای بزرگ کردن اون خط،خطه دیگری رو کوچیک کردی!کاری که همه انجام میدن . ولی اینجوری اون خط بزرگ نمیشه.اون تو همون جایی که بوده ،هست و تغییری نکرده پس بزرگ تر از اون یکی نیست. برای بزرگ شدن باید خودت بزرگ بشی نه اینکه دیگران رو کوچیک کنی و بعد با مداد اون خط رو بلند کرد. :)