🌸
♥️🌸
🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
#رمان_جانم_میرود🌱
#پارت48
هم امشب بمونن و همه ی ظرفای فردا رو بشورن
محمد آقا ــــ پس تا میتونی ازشون کار بکش حاج خانوم
ــــ شهین جونم بالخره یه آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم کار بکش
ـــ تا وقتی بگی شهین جون آب قند که نمیبینی هیچ کلی ازت کار میکشم
مریم سینی چایی را به سمت همه گرفت به مهیا که رسید مهیا آروم گفت
ــــ خوشکل خانم از حاج آقا مرادی چه خبر
و چشمکی زد
مریم که هول کرد سینی را که دوتا استکان چایی داشت از دستش سر خورد و روی مهیا افتاد
مهیا از جایش بلند شد
شهین خانم به طرفش دوید
ــــ وای چی شد
مریم تند تند مانتوی مهیا را می تکاند
ــــوای سوختی مهیا
محمد آقا نگران به آن ها نزدیک شد
ـــ دخترم حالت خوبهمهیا مانتویش را به زور از دست های مریم کشید
ــــ ول کن مانتومو پارش کردی
ـــ بده به فکرتم
ـــ نمی خواد به فکرم باشی
رو به بقیه گفت
ـــ چیزی نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند.
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
〖🌸•
@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
لینک پارت اول👇🏿🌱
https://eitaa.com/dogtaranbehsti/25365