*خاطره بازی با آتاری* بعضی وقتها که مادر نمیگذاشت برای بازی به کوچه برویم من و خواهر کوچکم تنها با هم سرگرم بودیم اوج سرگرمی مان هم در خانه عمو آتاری بازی با بچه های بود آتاری کرایه میگرفتیم و تابستانها در سفرهای خانوادگی بچه های فامیل دورهم جمع بودیم ... شبها که بزرگترها میخوابیدند تفریح و کیف ما شروع میشد و وقتی به اوج هیجان میرسید اکثرا با جیغ و ویغی که راه مینداختیم بزرگترها را از خواب بیدار میکردیم و با نهیبشان که "نصف شبه و بگیرین بخوابید" بازیمان تعطیل میشد هیچوقت آن هیجانی که ازگرفتن دسته های آتاری و کج و معوج کردنشان بهمان دست میداد از یادم نمیرود دخترها اکثرا عاشق بازی زیردریایی بودند که باید غواصها را به دور خود جمع کند من عاشق مشت زنی بودم که صدای تق تق مشت هایش کلی حال میداد اکثر پسرهای فامیل هم با هواپیمایی حال میکردند که هی بالامیرفت و همه چیز را میترکاند و از صدای انفجار بمب و موشکهاش لذت میبردند مخصوصا با دسته خلبانی هایی که اون اواخر به بازار اومد از سخت ترین بازیها هم درد و پلیس بود که هی باید رکورد میزدیم بدترین قسمت بازی ... ـــــــــــــــــــــــ 🇵🇸رویان نیوز[رسانه فرهیختگان شهر رویان] 🇵🇸همراه ما باشید با اخبار جامع شهر رویان 🆔 @rooyannews