🍁 #یه_داستان_قشنگ #حتما_بخونید
امام رضا(ع)
وارد نیشابور شده بود؛
همه در اطرافشان جمع بودند و
هرکسی سعی میکرد خود را
به امام برساند 💤
«پسنده»
پیرزنی باایمان، اما
ناتوان بود و حالا کنار دیوار
با اشتیاق به قافله امام
نگاه میکرد
او در فکر خواب دیشبش بود ...
در خواب، یک سند نورانی را دیده بود
که به خانهاش میآید
🌟 امام رو کردند به مردمی که
اصرار داشتند در منزل آنها
اقامت داشته باشند و
فرمودند:
«جلوی حرکت اسبم را نگیرید 🐎
او مأموریت دارد مرا
به جایی برساند
که خدا میخواهد»
اسب، قدم قدم جلو آمد و
روبروی خانهی پسنده ایستاد؛
پسنده،
آن شب، میزبانِ
کاروان امام رضا (ع) شد ... 💚
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi