خوشبختی گاهی، آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش، که حسش نمیکنیم، چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم خوشبختی بود، دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن، خوشبختی بود، خنده های کودکیهامان، شیطنت ها، آهنگ های نوجوانیمان، خوشبختی بود، اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم، 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃