•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• سرم رو بلند کردم که با چهره آشفته کاوه روبرو شدم . اشاره کرد که از ماشین پیاده بشم . ولی بی اعتنا به حرفش شیشه رو کشیدم پایین . با صدایی که سعی داشتم زیاد بالا نره گفتم : -تو ... تو اینجا چیکار میکنی ؟! دستی توی موهاش کشید و نگاهی به جلو کرد . × تعقیبت کردم . مروا برگرد خونه . آره میدونم چه اتفاقاتی برات افتاده ، نمیخوام هم خطاهای مامان و بابا رو نادیده بگیرم ولی مامان حالش خیلی بده ، یعنی اصلا هیچ اطلاعی نداشته . به بابا هم که فرصت ندادی اصلا صحبت کنه. لبم رو گزیدم و با دستم محکم فرمون رو ، فشار دادم . - خطاهای مامان و بابا ! خودت چی ؟! خودت کجا بودی اون مدت ! × مروا من شرمندتم . خواهش میکنم برگرد . - بعد از اون تهمت های که جلوی کامران بارم کردی ، انتظار داری برگردم؟ کاوه من خواهرت بودم . از بچگی با هم بزرگ شدیم . تو چطور ... چطور تونستی همچین فکرایی درباره من بکنی ؟! من شاید چادر سر نکنم یا حجاب آن چنانی نداشته باشم ، ولی تا حالا ... دیگه نتونستم ادامه بدم و به جلو خیره شدم . × مروا من اشتباه کردم . اصلا من غلط کردم . بیا و برگرد . انگشت سبابم رو به نشانه تهدید جلوش تکون دادم. - به ولای علی قسم اگر یک بار دیگه ، فقط یک بار دیگه من رو تعقیب کنی یا دنبال من بگردی . کاری میکنم که عذاب وجدان هیچ وقت رهات نکنه . پس به نفعته دنبال من نیای ، داداشِ به ظاهر غیرتی . میدونی که این تهدیدم رو عملی میکنم ! آنالی از ساندویچی بیرون زد که با داد گفتم : - سوار شو بریم . سوار شد ، به محض بسته شدن در توسط آنالی . پام رو ، روی پدال گاز گذاشتم و تا میتونستم از اونجا دور شدم . گوشه ای نگه داشتم و ساندویج رو از دست آنالی گرفتم . آنالی هم مثل خرس گرسنه شروع کرد به خوردن ساندویچ . گازی ازش زدم و گفتم : - چرا نوشابه نخریدی ؟! به زور لقمه اش رو قورت داد . + چندر غاز پول بهم دادی بعد انتظار داری نوشابه هم بگیرم ؟! آهی کشیدم . - دیگه از این به بعد اوضاعمون همینه ! قبلا بابام بود ، الان خودمونیم و خدا . مهم نیست . با دهن پر گفت : + یعنی چی مهم نیست ! مروا تو که اصلا مشخص نیست میخوای بری کجا ! باید خونه بخریم ولی کو پول ؟! - خونه رو که داریم ولی پول رو به هر حال لازم میشه . باید حداقل ده میلیونی داشته باشیم . + کجا خونه داری تو ؟! - شمال . ولی فعلا نمی خوام کسی متوجه بشه که قراره بریم اونجا . لبخندی زد و گفت : + بابا ایول ! ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 .