『 دختࢪاݩ زینبـے 』
- جـٰانانم‌ابراهیم:)♥️ -
• . تو اتاق نشستـھ بود و خلوت ڪرده بود! آهستـھ نگاش میڪردم چند دقیقـھ یِ بار سوزن میزد پشت پلڪ‌ھاش!!! برام سوال شده بود،متوجـھ من ڪھ شد رفتم جلو علت ڪارش رو پرسیدم! گفت:چشمـے ڪھ بـھ نامحرم بیفتـھ سزاش اینـھ(:..💔 🌱'