؛)🌱 شخصی براے اولین بار یک ڪلم دید. اولین برگش را ڪند، زیرش به برگ دیگرے رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و ... با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه ڪه اینجورے ڪادو پیچش ڪردن ...! اما وقتے به تهش رسید و برگ‌ها تمام شد متوجه شد ڪه چیزے توے اون برگ‌ها پنهان نشده، بلڪه ڪلم مجموعه‌اے از این برگهاست ... داستان زندگے هم مثل همین ڪلم هست! ما روزهاے زندگے رو تند تند ورق مے زنیم و فڪر مے ڪنیم چیزے اونور روزها پنهان شده، درحالیڪه همین روزها آن چیزیست ڪه باید دریابیم و درڪش ڪنیم ... و چقدر دیر مے فهمیم ڪه بیشتر غصه‌هایے ڪه خوردیم، نه خوردنے بود نه پوشیدنے، فقط دور ریختنے بود...! زندگے، همین روزهاییست ڪه منتظر گذشتنش هستیم. • 🍃 •