نمی توانستم خودم را راضی کنم
حوض خون1⃣
(به درخواست خانم ها)دور رختشوی خانه ایرانیت زدند تا توی دید بقیه نباشیم ولی هنوز روی زمین گلی می نشستیم و رخت می شستیم. بیمارستان تازه راه افتاده بود و کم کم داشت مجهز می شد.
می رفتم کنار دست خانم ها و رخت های شسته را می گذاشتم توی تشت و می بردم روی طنابها پهن می کردم. چادر را دور کمرم گره زده بودم،
وقتی آقایان از کنارم رد می شدند حس بدی داشتم. چون چادر چسبیده بود بهم آنها اصلا نگاه نمی کردند. برای بردن مجروح ها به اورژانس و بخش ها خیلی عجله داشتند اما نمی توانستم خودم را راضی کنم و با چادر بسته به کمر توی محوطه بگردم
. از پای تشت که بلند می شدم، گره چادر را باز می کردم تشت لباس های شسته را بلند می کردم می بردم پای طناب دیگر
جلوی چادرم باز بود لبه هایش را زیر بغلم می زدم، ولی بی فایده بود تا دست هایم را می بردم بالا و ملافه را پهن می کردم، چادر باز می شد. به سرم زد......کنم. تشت ملافه ها را گذاشتم پای طناب ها و برگشتم پیش خانم ها یکی از خانم ها نخ و سوزن آورده بود برای رفوی لباس های پاره.
لبه های چادر را از پایین تا وسط دوختم دیگر جلوی چادر بسته بود فقط دست هایم را می آوردم بیرون و سریع و با خیال راحت، ملافه ها را با دو دست پهن می کردم روی طناب.
#حجاب.
#عفاف
https://eitaa.com/joinchat/683212834C1feea8e12e
🔅دخترحوا(تخصصی زن و خانواده)