پا برهنه، با موهای طلایی و چشم های رنگی، خواهر زخمی اش را روی دوش انداخته.
_خسته ای؟!
_بله
نکند اشتباه میبینم. آها او رزمنده ای است که روی دوشش رزمنده دیگر را از وسط جنگ برداشته و به عقب برمیگردد. به بیمارستان! عضو کدام گروه مقاومت است؟! حماس؟! راستی چرا چفیه ندارد؟!
درست ببین! او رزمنده میدان جنگ نیست. او فقط یک دختر بچه است؟! یک بچه!!! یک کودک!!! این ها هیچ شباهتی به بچه های ما ندارند. کودکانی که یک شبه بزرگ شده اند و ما صرفا نظاره گر بیچارگی و مظلومیت آن هاییم.
میگوید خواهرش را که ماشین به او زده، به اردوگاه میبرد. با پای برهنه! یعنی چقدر راه آمده با کودک زخمی روی دوشش. چطور تحمل میکند؟! فقط کمی از خودش کوچک تر است. چطور او را راحت بغل میگیرد؟! مگر چند سال دارد؟!
و من چقدر کوچک و حقیرم در برابر عظمت روح این بچه ها!
از خودم میپرسم آیا همچنان زندگی این دنیا لذت دارد؟! زیباست؟!
#حال_کودکان_غزه