. برادرم... همه ی امیدم... امروز روی تل چه ها که ندیدم... غم های دیرینه ام یک به یک زنده شد... دست و پا زدنت را دیدم...😭💔 خواستم کاری کنم اما هیچ کاری از من نیامد... ذره ذره با جان دادنت جان دادم اما... قرار نبود تمام شوم... تو برادری ات را در حق من به کمال رساندی... من ماندم تا خواهری ام را در حق تو به کمال رسانم..‌ ای همه‌ی دلخوشی زینب..‌. فقط بگو بالای نی چه می‌کنی؟💔