مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی (ره):
در آغاز جوانی همراه پدرم عازم کربلا شدیم. از پل مسیّب که چهار فرسخی کربلا و روی فرات است، پیاده رد میشدیم. بارها را هم من برداشته بودم. صدای فرات گویا هنوز حسین حسین میکرد و فریاد العطش سر میداد.
➖ حالم چنان دگرگون بود که چند بار زمین خوردم، ولی نگذاشتم پدرم متوجه شود. وقتی از کوچه پس کوچهها به طرف حرم رفتیم، به جایی رسیدیم که شنیدم میگویند اینجا تلّ زینبیّه است. تا این را شنیدم، حالم به شدت دگرگون شد و از حال رفتم و نزدیک بود به زمین بیفتم، ولی پدرم کمکم کرد و به دیوار تکیه دادم.
➖ وقتی داشتیم به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرّف میشدیم، پدرم به من گفتن من از حضرت ابوالفضل علیه السلام خجالت میکشم، چون در سفر اوّلم که تازه داماد شده بودم، وقتی زیارتنامه را خواندم، گوشهی رواق نشستم و بدون توجّه، کیسهی چپق نویی که همراه داشتم، بیرون آوردم و چپق چاق کردم و چند پُک زدم. خادم حضرت به طرفم آمد و گفت: عمو اینجا و چپق؟؟ تا این حرف را زد، من به خود آمدم و غرق در شرمندگی شدم و چپقم را خاموش کردم. از آن موقع تا حال من از حضرت ابوالفضل علیه السلام شرمندهام.
➖ من به پدرم گفتم اینکه عیب نیست. اتفاقاً اگر جایی در کُره ی زمین برای چپق کشیدن مناسب باشد همین خانهی حضرت ابوالفضل علیه السلام است. دلنشینتر از اینجا کجا که آدم احساس راحتی کند و یک چپق دلچسب بکشد؟ این حرف را که پدرم شنید، سرحال شد و با هم به حرم مشرف شدیم.
منبع: کتاب مصباح الهدی، ص ۳۰۸
@doolabi