نادر با توجه باینکه سربازانش درون سنگرها ، از تیر رس ترکشها و انفجار توپها تقریبا در امان بودند بطور محدود و در حد کم ، به توپخانه خود دستور داد که پاسخ دهند ولی تاکید کرد که از پاسخگوئی بیشتر خودداری نمایند ، از آن طرف اشرف در پی آن بود که با شلیک هر چه بیشتر توپخانه ، نیروهای نادر را وادار به حمله کند ، ولی از نادر هیچ عکس العملی مشاهده نمی کرد ، به همین انگیزه آتش باری توپها طی چند روز که دو طرف هیچ تحرکی از خود بروز ندادند ، کمتر و کمتر شده ، و در نهایت بدستور سیدال خان ، فرمانده ارشد اشرف ، غرش توپها به خاموشی گرائید  اشرف و سردارانش در دو جنگ قبلی پی برده بودند که عادت همیشگی نادر این است که در سپیده دم ، هنگامی که هوا رو به روشنی می رود حمله های خود را آغاز می کند لذا در سپیده دم روز ششم که دیدند حمله ای از سوی نادر رخ نداد ، احساس کردند در آن روز ، جنگی در نخواهد گرفت و چشم براه سپیده دم فردا شدند و آنگونه که شایسته بود آمادگی صد در صدی را مراعات نکردند و به دیگر امور سپاه خود مشغول شدند دقیقا زمانی که خورشید در بالاترین نقطه آسمان در حال درخشندگی بود و آشپزخانه سپاه اشرف در حال پخش غذا بین سربازان واحدهای مختلف بود ، ناگهان اشرف مشاهده کرد که زمین و زمان با غرش توپهای نادر و شیپورهای جنگی و صدای سم اسبان و نعره های رعدآسای سواران نادر به لرزه درآمد ، اشرف که از نادر کینه ای بس عمیق داشت با دیدن پرچم و بیرق سواران پیشتار ، وقتی برق تبرزین نادر که با انعکاس درخشش خورشید بر آن ، چشمان وی را خیره کرده بود ، علیرغم دلگرمی که به حمایت سپاه عثمانی داشت ، قلبش به تپش درآمده و بند بند وجودش به لرزه افتاد تفنگداران کارکشته سپاه عثمانی ، بافاصله خط آتشی گسترده تشکیل داده و بی محابا ، و پی در پی به سوی سواران لشگر نادر ، که مانند نگینی فرمانده دلاور و بی باک خود را در میان داشتند ، آتش شدیدی گشودند ، نادر که قبلا محل خط آتش سپاه عثمانی را پیش بینی کرده و حدس زده بود قبل از حمله ، به توپخانه دستور داده بود که همان محل را زیر آتش شدید قرار دهند تفنگداران سپاه ترک عثمانی ، علیرغم اصابت توپ ها و ترکش های ناشی از آن به سنگرهایشان که واقعا کار آنان را دشوار کرده بود و تمرکز انان را بهم زده بود ، باز هم آرایش خود را حفظ کرده و پی در پی بسوی سواران نادر شلیک می کردند ، جنگ به معنای واقعی خونین بود ، سر و دست و پیکرهای دلاوران ، یکی پس از دیگری بر زمین فرو می افتاد و سواران چالاک به خاک می غلطیدند و اسب های بی سوار در میانه میدان ، سرگردان به این سو و آن سو می دویدند سواران سپاه نادر با اینکه تلفات زیادی داده بودند ولی هنگامی که می دیدند فرمانده دلیرشان ،  که پیشاپیش آنان در حال تاخت بسوی دشمن است ، از اینکه حتی فکر عقب نشینی به خود راه دهند ، احساس شرم می کردند و بدون ذره ای تردید و واهمه ، به پیش می رفتند علیرغم خط آتش گسترده و غرش توپخانه اشرف ، که هر لشگری را زمین گیر و یا به عقب نشینی وادار می کرد سواران نادر از چند جناح به نیروهای اشرف و عثمانی رسیدند و آن ها تا آمدند به خود بجنبند چند برابر نیروهای نادر ، تلفات می دادند با رسیدن سواران نادر به خط آتش عثمانیان ، شلیک تفنگ ها خاموش ، شمشیرها از نیام کشیده شد و جنگ هولناکی درگرفت که مدت دو ساعت با شدت هر چه تمام تر بطول انجامید ، ناگفته پیداست که چه سرهائی شکافته و چه سینه هائی دریده ، و چه آرزوهایی که برباد می رفت سپاهیان جنگ دیده عثمانی بدستور فرمانده خود بلافاصله آرایش جدیدی گرفته و مجددا با شلیک های پی در پی ، ضربات مهلکی به سواران نادر ، وارد می کردند ، نادر دستور عقب نشینی داد سپاه اشرف که موقتا از فشاری جانکاه خلاصی یافته بود ، هنوز طعم شیرینی همان پیروزی محدود خود را نچشیده بود که با شوربختی تمام مشاهده کرد که هزاران سوار که بدنبال آنان ، هزاران سربازان پیاده مانند سیل بسوی آنان در حرکتند با فریاد های خشم آگین با سرعت تمام به آنان در حال نزدیک شدن به آنانند ، سرعت سپاه نادر و آمیختن دو سپاه متخاصم ، بحدی سریع بود که از توپخانه و تفنگ ، کاری ساخته نبود در این یورش ، نادر بهمراه سیصد نفر سوار ورزیده ، از راست میدان ، در حالیکه سپاه اشرف را دور می زد به پهلوی سپاه اشرف کوبید و آنان را بشدت تحت فشار قرار داد ، در این هنگام سیدال خان ، فرمانده ارشد سپاه اشرف که متوجه شد ، نادر فقط با گروهی اندک و در گوشه میدان در حال نبرد و تاخت و تاز است ، به یکباره با چند برابر سرباز افغان و تفنگدار عثمانی ، بسوی وی تاخته و به امید از بین بردن وی ، دست به محاصره نادر و فدائیانش زد عضویت در کانال ایتا👇👇👇 _