فساد سیستمی یعنی چه؟ در دهه 1340 و بعد از ایجاد فضای اختناق در کشور، محمدرضا پهلوی در حوزه اقتصاد تلاش کرد با استفاده از مدیرانی که گرایش‌های تکنوکرات داشتند و بیشتر آنها در دانشگاه‌های خارج از کشور تحصیل کرده بودند، برنامه‌های خود را به اجرا درآورد. هرچند بی‌توجهی به فرهنگ داخلی، غرب‌زدگی و توسعه نامتوازن از جمله انتقاداتی است که به عملکرد مدیران اقتصاد در دهه‌های 1340 و 1350 وارد است، بااین‌حال بازخوانی خاطرات این افراد که از نزدیک شاهد اقدامات شاه بودند و او را در این زمینه یاری می‌دادند، می‌تواند به روشن‌تر شدن روند سقوط رژیم پهلوی کمک شایان توجهی کند. ابوالحسن ابتهاج، مسئول سازمان برنامه معتقد است که شیوه هزینه‌کرد درآمدهای نفتی به شکلی بود که اعتماد عمومی را مخدوش می‌کرد و سبب زوال سرمایه اجتماعی حاکمیت شده بود. ابتهاج معتقد است در آن زمان هدر رفتن منابع زیاد بود و شاه هم حاضر نبود این مسئله را بپذیرد. رضا نیازمند، مدیرعامل و رئیس هیئت‌مدیره سازمان مدیریت صنعتی در دهه 1340، فساد اقتصادی در کشور را به‌عنوان یکی از مشکلات دوران مسئولیت خود عنوان کرده و دراین‌باره گفته است: «[...] برادران فولادی با استفاده از رابطه با دربار، باتری‌سازی ارتش را خریده بودند. باتری بهتر و ارزان تر نصیرپور بازار را گرفته بود. فولادی‌ها به دربار شکایت کردند و چندین مرتبه نامه فرستادند که از کار نصیرپور جلوگیری شود. درنهایت با دستور دربار کارخانه نصیرپور مهروموم شد». محمد یگانه، که در دوران پهلوی دوم، رئیس بانک مرکزی و وزیر آبادانی و مسکن بوده، نیز به فسادهای آن دوران اشاره کرده و گفته است که در یک شرکت ایر تاکسی تیمسار خادمی، همسر فاطمه پهلوی، رشوه کلانی دریافت کرده بود. بعد هم مشخص می‌شود که اشراف پهلوی هم در این رشوه‌گیری نقش داشته است. همچنین در پرونده دیگری نیز یکی از منسوبان به درباره هفت‌میلیون دلار رشوه دریافت کرده است. او درباره بنیاد پهلوی می‌گوید: «بنیاد پهلوی گرفتاری‌هایی داشت و به اسم بنیاد کارهایی داشتند انجام می‌دادند که کاملا جرم بود؛ یعنی سوءاستفاده بود». عبدالمجید مجیدی، وزیر کار و رئیس سازمان برنامه در دوران پهلوی دوم، هم درباره فساد اقتصادی گفته است که در آن زمان فساد به حدی گسترده شده بود که برخی از افرادی که به دربار نزدیک بودند، اگر طرحی قرار بود به اجرا درآید باید 5 تا 10درصد و حتی بیشتر از بودجه آن را به‌عنوان حق‌الحساب دریافت می‌کردند تا بگذارند آن طرح به اجرا درآید. علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد (1341 تا 1348)، هم معتقد است که بی‌برنامگی در حوزه اقتصاد سبب شد قیمت کالاها در اواسط دهه 1350 افزایش زیادی یابد و همین مسئله بر نارضایتی مردم افزود. او می‌گوید: «قیمت‌ها رفت بالا برای اینکه درآمدها بالا رفته بود؛ یعنی پولی که توی بازار ریخته می‌شد، زیاد شده بود. بعد هم یک مقدار طرح‌هایی که حقش نبود آن موقع انجام دهند را اجرا کردند؛ ... درنتیجه تورم در سال 1975 فکر می‌کنم به بیست‌وچند درصد رسید. سال‌های بعد هم همین‌طور بود... بعد از طرف دیگر چون قیمت‌ها بالا رفته بود و شاه ناراحت بود، برداشت و این را جزء اصول انقلاب سفید گذاشت که قیمت‌ها نباید تغییر کند؛ یعنی از آن کارهایی که در هیچ دیوانه‌خانه‌ای کسی نمی‌کند». بر اساس گزارش‌های ساواک، شریف‌امامی، که در دوران پهلوی، رئیس سازمان برنامه، وزیر صنایع و معادن و رئیس مجلس سنا بوده است، از اواخر 1354، در محافل خصوصی از وضعیت کشور انتقاد می‌کرد. او یک‌بار گفته بود: «من اوضاع را خیلی بد می‌بینم. تمام مردم در حد انفجار هستند. من که همه‌چیز را دارم می‌بینم...». همچنین شریف‌امامی درباره نفت هم گفته است: «وضع را روشن نمی‌بینم و فایده‌ای ندارد که 24میلیارد دلار به ما پول دادند. بیست‌میلیارد آن را پس دادیم و حتی به انگلستان وام دادیم و چهارمیلیارد بقیه هم به‌دست عوامل اجرایی از بین می‌رود و می‌خورند. اگر پول نمی‌دادند، بهتر بود؛ لااقل دلمان نمی‌سوخت». هوشنگ نهاوندی، که مدتی وزیر آبادانی و مسکن بوده است، می‌گوید که فقدان ارتباط میان دولت با مردم و تورم بالا و اقدامات ساواک و برنامه‌های عمرانی نمایشی، وعده‌های دروغ مأموران بلندپایه مانند نخست‌وزیر و وزیران بر نارضایتی مردم افزوده بود. همه این موارد در گزارش‌هایی به شاه اطلاع داده شد، اما در عمل برای حل این مشکلات اقدامی انجام نشد. درمجموع مرور خاطرات مسئولان اقتصادی دوره پهلوی دوم نشان می‌دهد که نابسامانی و بی‌لیاقتی در اداره امور و از طرفی نبود گوش شنوا برای حل مشکلات سبب شد ایران در دهه 1350 به آتش زیر خاکستری تبدیل شود که سرانجام این آتش در سال 1356 شعله‌ور و به سرنگونی رژیم دیکتاتوری پهلوی در سال 1357 منجر شد