از شیخ محمود مفید «ره» [از مدفونین تکیه بیدآبادی درتخته فولاد اصفهان] نقل است که:
جهانگیرخان با چند نفر از شاگردنش وارد قیصریه شدند. در آن جا در یکی از حجرات، سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد.
یکی از شاگردانش گفت: اجازه بدهید من الآن میروم و اینها را به هم میزنم. خان فرمود: قدری تأمل کنید، این طریق امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما الآن اگر بروید و این کار را بکنید، اینها أتباع ظلالسلطاناند و بالاخره فردا مؤاخذه میکنند و اسباب توهین به اهل علم میشوند و ممکن است شما را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهند. حالا بیائید همراه من که طریقهی امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم.
آنگاه خان با شاگردانش به داخل آن حجره رفته و پرده را عقب زده و فرمود: آقایان سلام علیکم! میهمان میخواهید؟! چند نفر از افراد داخل حجره، دستپاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. خان فرمود: نه من نیامدهام مزاحم شما بشوم... . حالا طلبهها و شاگردان خان هم همینطور مات و مبهوت ایستادهاند و تماشا میکنند.
جهانگیرخان به افراد مذکور گفت: خوب آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را میزدند، بزنید ببینم! آنها هم شروع کردند به نواختن. جهانگیرخان شروع کرد به ایراد گرفتن و اینکه شما این دستگاه را دارید اشتباه میزنید. رو به آن دیگری کرد و فرمود شما بزن ببینم و همینطور یک یک همهی افراد داخل حجره آن دستگاه را زدند و خان هم یک یک ایرادشان را گفت.
اهل حجره و آقایان طلاب همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی خان در موسیقی شگفتزده شدند. آنگاه جناب خان رو به همهی آنها کرد و فرمود:
من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سر و کار داشتم و چنگی مینواختم و نسبت به همهی انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم.
اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کردهام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزهگیها و امور لغو بیهوده نماید و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آنقدر گفت و گفت تا این که مجلس طرب و ساز و آواز، مبدّل به مجلس عزا شد و همه سخت گریستند.
آنگاه افراد داخل حجره، شیشههای شراب را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز در هم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد و فرمود:
خداوند، شما را به توبهای که کردید، بخشید و خدا انشاءالله شما را موفق و مؤید گرداند؛ همانگونه که من هم از گذشتهی خود توبه کردم و به حمدالله موفق گشتم.
📚زندگی نامه حکیم جهانگیرخان قشقایی
@Dost_an