در اردوها شب‌ها بیشتر به استراحت می‌گذرد و شوخی و خنده؛ اما محسن می‌نشست وسط چادر و شروع میکرد به دعا خواندن! بقیه را هم به توسل وا می‌داشت... غیر از آن همیشه او را در گوشه‌ای با قرآن جیبی‌اش میدیدی این جمله از زبانش نمی‌افتاد: خدا رو بچسبید... « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @dost_an