دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۱۲ #نویسنده مریم.ر چشمام گرم خواب بود😴 روی گوشی نگاه کرد
۱۳ مریم.ر _نه؟؟؟؟؟؟😳پس کجاس؟؟؟؟؟😧 _راستش آقای منتظری نیومدن و به جای خودش دوستشونو فرستادن😕 _نیومدن؟؟؟😧تو که گفتی میاد!!!پس چی شد چرا نیومد؟؟؟نکنه با ماشین خودش میاد؟؟؟؟😥 _مریم جان نفس بکش😶 . ایشون قرار بود بیاد اما دم آخر گفت نمیام😕 _چرا آخه؟؟😭 _باورکن نمیدونم😐 دیگه سکوت کردم و هیچی نگفتم😔 انگار دنیا رو زدن توی سرم من هرکاری میکنم بخاطر اونه هم راهیان نور هم مشهد را من فقط بخاطر اون اومدم تا شاید سرصحبتو باز کنه 😞و اگه بهم علاقه داره بگه اما به هر دری میزنم بسته هست😢زهرا متوجه ناراحتیم شد _مریم تو به آقای منتظری علاقه داری؟🙄 با این سوال زهرا بغض میکنم😔 اما جلوی خودمومیگیرم تا گریه نکنم یه نگاه تو چشمای زهرا میکنم و سرمو میندازم پایین😔 _ببین مریم جون عشق چیزه خیلی خوبیه 😊طبق هیچ آیه و روایتی عشق پاک و حلال گناه نیست با من راحت باش اگه دوست داشتی درد و دل کن منم که داشتم از درون منفجر میشدم با زهرا صحبت کردم و گفتم که بهش علاقه مندم 😢و اون اولین پسری هست که عاشقش شدم❤️ بعدش خوابیدم 😴توراه برای نماز توقف کردن اما من نرفتم تازه یادمم رفته بود لاک ناخنمو پاک کنم💅 بلاخره رسیدیم مشهد آخرین باری که رفته بودم دوران دبیرستانم بود زهرا با دیدن گنبدطلا گریش افتاد😭 و سلام داد✋ منم بی اختیار گفتم سلام امام رضا مثل زهرا بلد نبودم عربی سلام بدم چند لحظه بیشتر نگذشته بود که اشک تو چشمای منم حلقه زد😢 ادامه دارد.... 😍| @dosteshahideman