اندر احوالات سخت روزمرگی های یک مادر مسلمان در بلاد کفر...
امروز کارم رو زودتر تموم کردم تا بتونم پسرم رو زودتر از مهد بردارم، شب قبل یکمی مریض احوال بود.
وارد مهد که شدم، یه خانومی که تاحالا ندیده بودمش ( احتمال میدم کمک کار باشه تو مهد برای زمان غذا خوردن بچه ها) اومد پیشم و پرسید پسر شما اجازه داره سس مایونز و کچاپ بخوره؟؟
تعجب کردم اما گفتم اگر توش الکل نداره، بله میتونه بخوره.
حالت سوالی من رو که دید خودش ادامه داد اخه ما امروز نهار ماهی داشتیم با نون و سس و فلفل دلمه.
ماهی رو که اجازه نداشته بخوره، فلفل دلمه هم نخواسته، سس رو هم ما نمیدونستیم که اجازه داره یا نه، دیگه نهار فقط نون خورده!!!
و مهد همچنان هر دفعه در برابر خواهش من برای اینکه خودم نهار بگذارم برای بچه ها مقاومت میکنه.
ماهی نزدیک دو میلیون تومن برای هر کدومشون پول غذا میدیم برای یک وعده در مهد، اونم این شکلی میشه.
حتی وقتی میگم من هزینه غذا رو همچنان میپردازم، مشکلی نیست ولی کنارش یه ساندویچ هم برای بچه ها بگذارم برای نهار میگن، نه!!!!
#روزمره_نویسی
کانال
#دکتر_موتا در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef