📌
تذکره پاتاگونیا
📌 مجمع از یک بولیویایی کوتاه قد به شدت سیاه و عضلانی و شش دانشجوی دانشگاه تهران تشکیل شده بود که آن موقع، فقط یکی به نام علی حضور داشت. چتوین می گوید ایرانی ها برای تبلیغ آیین جهانی شان به آن جا رفته بودند. به وفور پول داشتند. علی، لُنگ بر کمر، از حمام بیرون می آید. موی سیاه، بدن سفید، سبیلی آویزان. با هم صحبت می کنند و اتاق استراحتش را نشان چتوین می دهند.
علی از فقر ایران می گوید، چتوین:«اتفاقا ایران خیلی ثروتمنده» علی:«اگر آمریکا بذاره»
علی از دینِ چتوین می پرسد، پاسخ می دهد:خدای پیاده گردها! بولیویایی از جواب خیلی خوشش آمد. می خواست پیاده برود ماهی گیری.
علی:«از رفیق من خوشت میاد؟» چتوین:«آدم خوبیه» علی:«رفیق خودمه». بعد در اتاق خوابش را باز کرد و تخت دونفره اش را نشان چتوین داد. یک قمه هم بالای تخت آویزان بود، قمه را برداشت و جلوی صورت چتوین تکان« داد:»هر که خدانشناسه! می کشم، انگلیسی کافره» چتوین خوشش نیامد. علی: «شوخی کردم." آرژانتین خطرناکه. هفت تیر هم دارم...
ر.ک: بخشی از فصل شانزدهم کتاب تذکره پاتاگونیا اثر بروس چتوین
📑
مطلب ارسالی؛
دکتر مرتضی شیرودی
© دکتر محمد سجاد شیرودی ...👇
💯📮 @drshiroody
💯📮 @drshiroody
💯📮 @drshiroody