بعد تو کفش غزل ها را به پا کردم ، ببین قامتم خم شد مدارا با عصا کردم، ببین بعد تو بر گونه ام سرخاب شد خونِ قلم در غمت من با هجاها خوب تا کردم ، ببین راستی… نام گلی را بر زبان آورده ای..! من گلِ نیلوفرم؛ بر شیشه ها کردم ببین..! قطره های اشکِ رویِ شیشه شاهد بوده اند من به باران بهاری اقتدا کردم ،ببین انتظار از کوه یخ شاید که کاری نابجاست در تولد جای تو خود را صدا کردم، ببین! دیگر ای مغرور با شعرِ من و آیینه ام حلقه ی بد نامی از پایم جدا کردم، ببین بوسه ی حسرت به گلدان شکسته کاشتی دادخواهی از تو در گوشِ صبا کردم ببین خالی از احساس بودی ای تمامم بعداز این مـیــروم؛ دل فارغ از چون و چرا کردم ببین 💠 @e_adab 💠