تقریبا کار که تموم شد بچه ها (طلاب ) را آماده کردیم و فرستادیم توی روستا یک گروه سرود از پسر ها اومده بودند دوستان رفتن و جذب کردن و بچه های بیشتر ی آوردند شعر بیعت عبدالرضا هلالی را کار کردند و تا نماز درگیر پهن کردن فرش و... بودیم نهار دیر رسید وقتی اومد برای بچه ها نهار دادیم ولی طبق معمول همیشه ام چون درگیر کار بودم نوش جان نکردم و ازش عبور کردم بعد از نماز برنامه ی جشن بود و صل علی محمد هیچ کس نبود این آمد یعنی من فرستادن و شدم مجری ترکوندین با بچه ها الحمدلله لذت خنده روی لبان مردمانی پاک بسیار لذت بخش بود شاید باورتون نشه ولی این امیرعلی زیاد بود یک گروه سرود دختران داشتند که خیلی اجرای خوبی داشتند خیلی