عيد جديدي آمد و آغاز ساليست آقاي من! اين بار هم جاي تو خاليست وقتي که لب مي‌خندد و دل غرق آه است يعني که بي تو عيدهاي ما خياليست ما غائبيم از محضرت که روسياهيم آثار با خورشيد پيوستن زلاليست در حلقه ی‌ زلفت گرفتارم، دروغ است هر چه که مي‌بينم گرفتاري مالـيست چشمان تو از غصه هاي ما پر از اشک اوقات ما از ياد تو اما چه خاليست ماه رُخَت را در شب گيسو مپوشان در شام هجران بي‌گمان صبح وصاليست دلـهـاي بيدار و جـهـانـي چشم در راه در انتظارت جمعه هاي ما سؤاليست : در بنده نوازی و بزرگیِ تو شک نیست من خـوب نیاموختم آداب گـدایی عمـریست که ما منتظر آمدنت، نه تو منتظر لحظه ی برگشتن مـایـی صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... معطر بنام