بیا که آینه ی روزگار، زنگاریست بیا که زخم زبانهای دوستان کاریست به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس برای منتظران چاره نیست، ناچاریست به ما مَخَند اگر شعرهای ساده ی ما قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست چه قاب ها و چه تندیس های زرینی گرفته ایم به نامت که کنج انباریست نیامـدی که کـپرهای ما کـلنگی بود کنون بیا که بناهایمان طلاکاریست به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم تمـام سـال اگـر کـارمان عـزاداریست نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند که کار منتظرانت همیشه بیداریست به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو چه جای دم زدن نافه های تاتاریست : همین ڪه یاد ٺو هسٺم دلـم نورانیسٺ به عشق روی ٺو قلبم ببین چراغانیسٺ نسیم لـطـف ٺو آقـا، مـرا دهـد سامان دمی ڪه بی ٺو بمانم پر از پریشانیسٺ صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... معطر بنام