برنگشتی آنقدر بی آبرو شد چشممان
بی تو با ابلیس گرم گفتگو شد چشممان
تا بنایِ کشتیِ ایمانمان در گِل نشست
با بلایای جدیدی روبرو شد چشممان
تا ببینیمَت کنار «لیت شعري» هایمان
اشک؛ طغیان کرد و غرقِ آرزو شد چشممان
با صدای هر اذان در حسرتِ دیدار تو
سالها با گریه مشغولِ وضو شد چشممان
هر سه شنبه زیر باران، جمعه ها بر جاده ها
خیره ماند و راویِ بغض گلو شد چشممان
در حرم، در روضه، امّا بیشتر در جمکران...
مات و حیران ماند و صرف ِ جستجو شد چشممان
هرزه بود امّا برای دیدنِ روز ظهور
با حیا شد تا که با دستت رفو شد چشممان
#نـوكــر_نـوشــت:
#مـهـدی_جــان
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگـر قبول تو افتد فـدای چشم سیاهت
#صلی_الله_عليک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #اباعبدالله#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_عبدالله_توحیدی#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم