شب های جمعه بیقرارم، روضه میخوانم
با چشم های اشکبارم روضه میخوانم
گاهی برای این دلِ عـاصـیِ هرجایی
گاهی برای روزگارم روضـه میخوانم
طعنه زدند و بغض کردم، آمدم هیئت
با هیچکس کاری ندارم، روضه میخوانم
من جز درِ این خانه جایی رو نخواهم زد
وقتی گره خورده ست کارم، روضه میخوانم
از داغـهـای کــربلا آشــوبم و بــی تاب
دل را به پرچم می سپارم، روضه میخوانم
یکروز می میرم از این بغض ِ بلاتکلیف
بالا سرِ سنگِ مـزارم روضـه میخوانم
حتی در آن بحـبوحـه ی تاریکیِ قبـرم
آنجا که خیلی در فشارم روضه میخوانم
جـانم فـدای آن امـامـی که نگاهش گفت:
جان داده بین شعله یارم، روضه میخوانم
میگفت زهرا جان، پس از تو گوشه ی خانه
زل میزنم بر ذوالـفـقـارم روضـه میخوانم
#نـوكــر_نـوشــت:
#حـسـیـن_جـان
چشمی که دریا میشود شبهای جمعه
مهمـان زهـرا میشود شبهای جمعه
گرچه گنه کارم ولـی با دست زهرا
این نامه امضا میشود شبهای جمعه
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام
#اباعبدالله
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_سیدمرتضی_حسینی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم