((بسم الله الرحمن الرحیم)) 🌹کانال کمیل (5) حرکت ما به سختی آغاز شد. دیگر خبری از رگبارها و شلیک و ...نبود. گویی همه چیز دست به دست هم داده بود تا این چند نفر برگردند. تا راز کانال کمیل در دل صحرا گم نشود. ساعتی بعد به کانال اول رسیدیم.سنگرهای کمین عراقی هنوز در مسیر ما دیده میشد، اما کسی از آنها فکر نمی¬کرد که نیرو¬های ایرانی زنده باشند. در تاریکی به حرکت خود ادامه دادیم.برخی نیرو¬ها چهار دست وپا و برخی کشان کشان می¬آمدند. دیگر رمقی در بدن¬ها نبود. بعد به تپه¬ی دو قلو رسیدیم. با دور زدن تپه به نیرو¬های گردان یاسر رسیدیم که در آنجا مستقر بودند. آنها به محض اینکه چهره¬های ما را دیدند، جلوآمدند و گفتند: شما کی هستید؟کجا بودید؟ گفتیم: از گردان کمیل هستیم. به محض اینکه به نیرو¬های خودی رسیدیم، افتادم و از هوش رفتم. بقیه هم شبیه من بودند.بلافاصله برانکارد آوردند و...روز بعد در بهداری لشکر در حوالی چنانه در حالی که سرم به من وصل بود به هوش آمدم. هر کس می¬آمد از ما سوال می¬کرد که شما کجا بودید؟ چه می¬کردید؟ بقیه کجا هستند؟ آری قرار بود ما بمانیم تا آیندگان بدانند که ابراهیم هادی و رزمندگان در محاصره، چه حماسه¬ای را خلق کردند... 🌹😔🕊🌹😔🕊🌹😔🕊🌹😔🕊 🌹سلام برابراهیم 🌹👇👌 @ebrahiimhadi74