🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸 شهید مدافع وطن #یگان_صابرین #شهید_حسین_رضایی شهید به روایت همسر حسین من را دیده بود و خودش آمد اول با پدرم صحبت کند. از سر کار کشاورزی اش، بی آنکه لباس هایش را عوض کند یا اینکه حتی خاک های لباس هایش را بتکاند. پدرم از ساده بودن و بی غل و غش بودن حسین خوشش آمد، حسین وقتی جواب مثبت را از پدرم گرفت، همراه با خانواده اش آمد. سال ۸۵ بود که به خواستگاری من آمد و بعد از سه ماه عقد کردیم تابستان بود و پائیز همان سال هم عروسی کردیم. حسین از کارش زیاد برای من نمی گفت، حسین اصلا مطلبی از اسرار نظامی رو پیش بنده مطرح نمی کرد؛ اینکه کجا می رود ، برای چه مأموریتی و حتی تاریخ برگشت را هم دقیق نمی گفت و اصلا به نحوی وانمود میکرد که من هیچ وقت نمی دانستم که حسین این همه مأموریت خطرناک می رود. همیشه فکر میکردم که حسین یک پاسدار معمولی و پشت میزی هست حال آنکه او یکی از زبده ترین تکاوران نیروی مخصوص سپاه بود. حسین عادت داشت که هر وقت به منزل می آمد به مطالعه کتاب های نظامی بپردازد و در خصوص جدیدترین تجهیزات نظامی اطلاعات کسب کند و همیشه سعی داشت بیشتر بداند. البته عموما بنده از کارهای حسین سر در نمی آوردم و زیاد هم حساس نمی شدم لیکن حسین هم عادی برخورد میکرد. حسین از نیروهای سردار شوشتری بود. حسین هیچ وقت از کارش برای من نمی گفت، تا اینکه سردار شوشتری و تعدادی از نیروهایش به شهادت رسیدند، از همان موقع بود که آرام آرام شروع کرد بگوید که احتمال دارد یا جانباز شود و یا شهید شود. #ادامه_دارد @ebrahimdelha 🌍