♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_چهار
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــ‌ق 5⃣6⃣ نزدیڪ غروب🌅 ڪامل و بقول بعضی ها خورشید لب تیغ است..نسیم روسری ام را ب بازی میگیرد.. همـــــانجایی ڪ لحظـــــه آخر رفتنت را تماشا ڪردم می ایستم.. ݘ جاذبه ای دارد... انگار درخیـــــابان ایستاده ای و نگاهم می ڪنی...باهمـــــان لباس رزم و ساڪ دستی ات. دلـــــمم نگاهت را میطلبد...! شاخه گل را بالا میگیرم تا بوڪنم ڪ نگاهم ب حلقــ💍ـــه ام می افتد..همان عقیـــــق سرخ و براق..بی اختیار لبخند میزنم..ازانگشتم درمی آورم و لبهایم💋 راروی سنگش میگذارم..لبهایم میلرزد...خدایا فاصـــــله تِ ڪْرار بغضم چقد ڪوتاه شده...یڪ بار دیگر ب انگشتر نگاه می ڪنم ڪ ی دفعه چشمم ب چیزی ڪ روی رینـــــگ نقره ای رنگش حڪ شده می افتههه چشمهایم را تنگ می ڪنم ... ؏لـــی♡ریحـــــانه... پس چرا تابحال ندیده بودم!! اسم تو و من ڪنارهم داخل رینگ حڪ شده... خنده ام میگیرد..اما نَ ازسرخوشی..مثل دیوانه ای ڪ دیگر اشڪ نمیتواند برای دلتنـــــگی اش جواب باشد... انگشتر را دستم میندازم و ی برگ گل از گل رز را می ڪَنم و رها می ڪُنم...نسیم آن را ب رقص وادار می ڪند... چرا گفتی هرچی شد مُحْ ڪَمْ باش!؟ مگه قراره چی بشههههه... ی لحـــــظه فِ ڪْرٖی ڪودڪانه ب سرم میزند.. ی برگ گل دیگر می ڪَم و رها می ڪنم ـ برمیگردی... ی برگ دیگر... ـ برنمیگردی... ـ برمیگردی... ‌ـ بر نمیگردی... . . . . وهمینطور ادامه میدهم... ی برگ دیگر مانده! قلـــــبم❣ می ایستد نفسم ب شماره می افتد... ... . تو آرزوووووی بلندی و دست من ڪوووتاااه....😔 ♻️ ... 💘 @ebrahim_navid_delha ✫┄┅═══════════┅┄✫ ❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.👆