قالی میبافت ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمیکرد، هر چی از این راه در میآورد، یا برای دخترای فقیر جهیزیه میخرید و یا برای بچهها قلم و دفتر. حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دمبخت، البته با اجازه من، یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار ازش پرسیدیم: چرا شب عیدی لباس نو رو در آوردی؟ گفت: وقتی پیش بچهها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم همش فکر میکردم نکنه یکی از این بچهها نتونه برای عیدش لباس نو بخره، دیگه نمیپوشمش.
🌷شهیده طیبه واعظیدهنوی🌷
📚 کتاب "کفش های جامانده در ساحل"
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅══◇♡◇══┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️