♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
. •#ڪتاب‌زیرتیـغ ‌‌•#خاطࢪاتے‌ازشہیدمحسن‌حججے🌸🍃 🔰|فصل¹: بھ‌ࢪوایت‌پدرومادر . محسن‌وقتے‌میخواست‌ازدبست
. • ‌‌•🌸🍃 🔰|فصل¹: بھ‌ࢪوایت‌پدرومادر . قبل‌ازاون‌ازمن‌خواست‌سرقبࢪِعموےشہیدم‌بریم! وقتےرفتیم،بالاےمزارنگاهےبه‌من‌ڪردوگفت؛نظࢪِ شمادرموࢪدازدواجِ‌من‌چیھ؟! گفتم:الان‌زودھ! حالاڪسےروهم‌دࢪنظردارے؟ گفت:یڪےرو تودانشگاھ‌دیدم! گفتم:فعلاًبࢪوسربازےهروقت برگشتےوموقعیتت‌مشخص‌شد،باتجربه‌ی‌بیشتر ان‌شاءالله‌زندگیتوشࢪو؏‌ڪن🦋. حࢪفی‌نزد! براےرفتن‌بھ‌‌سربازےدرحالےڪه‌میتونست به‌سپاہ‌نجف‌آبادبرھ‌، ارتش‌روانتخاب‌ڪرد آموزشے‌رودراࢪدبیݪ‌گذࢪوند وبعدهم‌افتاد‌دزفوݪ بعدازشہادتش‌یك‌نفࢪاومدوگفت:من‌معتاد، ولاابالی‌بودم!زمانےڪه‌محسن‌سࢪبازبود‌باهم آشناشدیم،ازوقتےبااواࢪتباط‌گرفتم‌تونستم‌خودمو توےزندگےپیداڪنم🙃 فࢪمانده‌محسن‌هم‌بعدازشھادتش،عڪسےازمحسن ڪه‌توگوشیش‌بودروبهم‌نشون‌دادوگفت: تاحالا دیده‌بودےمافوقی‌عڪس‌سربازش‌رونگه‌داره؟! بعدازاینڪه‌سربازیش‌تموم‌شددونفࢪ‌روبراش زیرسرداشتم،امامحسن‌گفت:صبࢪڪن! ڪارهاش‌ڪمی‌مشڪوك‌‌شده‌بود صبح‌هاخیلے زودوباعجله،مࢪتب‌وشیك‌واتوڪشیده‌بہ‌ نمایشگاھ‌‌ڪتاب‌میࢪفت‌،یکےازهمین‌ࢪوزها صدام‌ڪرد،ڪمے‌من‌من‌ڪرد‌وبعدگفت . . . ¦⇠ ════════════ ᴊᴏɪɴ°••☞ ⁦http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f