#پاارت6••
-
یڪهوصدایرفتبہآسمان.«االلهاکبر.»
پشتبندشسیدفریادزد:«یاحسین.»
وشلیڪڪرد.گلولہاشخوردبہیڪنفربرڪہ
منفجرشدوروشناییاشمنطقہراگرفت.
بلافاصلہچهار،پنجتاگلولہیدیگرهمزدندوپشت
بندش،باصدایتڪبیربچہها،حملہشد✊🏻💣!
دشمنقبلازاینڪہبہخودشبیاید،تارومارشد.
بعضیهامیخواستنددنبالعراقیهابروند،
عبدالحسیندادزد:«بگردیددنبالتانڪهای72-T
مااینهمہراهروفقطبہخاطراونااومدیم.»
بالاخرههمرسیدیمبہهدف.وقتیچشممبہآن
تانڪهایپولادینافتاد،ازخوشحالیڪممانده
بودبالدربیاورم🤩.!
بچہهاهمڪمیازمننداشتند.توهمانلحظہها،
ازحرفهاییڪہبہعبدالحسینزدهبودم،احساس
پشیمانی میڪردم🙁.
افتادیمبہجانتانڪها.توآنبحبوحہ،عبدالحسین
روڪردبہسیدوگفت:«نگاهڪنسیدجان،
اینهمون«72-T»هستڪہمیگنگلولہبہاش
اثرنمیڪنه.🤦🏻♂»
ویڪآرپیچیزدبہطرفیڪیشانڪہکمانہ
ڪرد.بچہهایدیگرهمهمینمشڪلراداشتند.
ڪمیبعدآمدندپیشاوبہاعتراضگفتند:«ما
میزنیمبہاینتانڪها،ولیهمہاشڪمانہ
میڪنہ،چڪارڪنیم؟🤔
-
بہشوخیوجدیگفت:«پسخداوندشماروساختہبرایچی؟!خوببپربالایتانڪونارنجڪبندازتوبرجڪش
خودشیڪآرپیچیگرفتوراهافتادطرف
تانڪها.همانطورڪہمیرفت.گفت:«بالاخره
اینهاروبایدمنفجرڪنیم🖐🏻!
آنشب،دوگردانزرهۍدشمنراکاملاًمنھدم کردیمآنشبخیلۍخستهبودیموبعدازنماز خوابیدیمداشتمبهرازدستورهاۍدیشب
اوفڪرمیکردمخوابمبرد🕊
یڪدفعہیاددیشبافتادمگوییبرامیڪرؤیای
شیرینبود،یڪرؤیایشیرینوبهشتی😍!
عبدالحسینداشتبلندمیشد،دستشراگرفتم
صورتشرابرگرداندطرفم.توچشمهاشخیره
شدممنومنیڪردموگفتم:«راستشجریان
دیشببرامسؤالشده.🧐»
«ڪدامجریان؟»
ناراحتگفتم:«خودتروبہاونراهنزن،این
بیستوپنجقدمبہراستوچهلمتربہجلو،
چیبودجریانش؟»
ازجاشبلندشد.«حالابریمسیدجانڪہدیرمیشہ،
برایاینجورسؤالوجوابهاوقتزیادیداریم.»
خواهناخواهمنهمبلندشدم،ولیاورانگہداشتم.
گفت:«نہ،همینحالابایدبدونمموضوعچیبود»
کپۍ❌
فوروارد✅
-↳⋮❥⸽‹ @𝓮𝓫𝓻𝓪𝓱𝓲𝓶_𝓷𝓪𝓿𝓲𝓭_𝓭𝓮𝓵𝓱𝓪