.
•
#ڪتابزیرتیـغ
•
#خاطࢪاتےازشہیدمحسنحججے🌸🍃
❤️ |فصل² :
بھࢪوایتهمسر
.
آشناییمنومحسنبهنمایشگاههفتهدفاع،
مقدسدرمھرماه¹³⁹¹برمیگشت!
اونساݪماهردوغُرفهداربودیم. من مسئولِ
امورصوتےوتصویرےغرفهخودمونبودم
ومحسن،عڪاسومسئولغرفهخودشون!
ازآرمغرفهونامِروےڪولهیمحسنمتوجه،
شدمڪهعضومؤسسهشھیدڪاظمےهست
اولینصحبتمونهمبههمینبھونهردوبدل
شد☺️
شمارهتلفنمؤسسهرومےخواستم! رفتمسراغ
محسنوگفتم:شما،شمارهمؤسسهشھید،
ڪاظمےرودارین؟! سرشروبالاآوورد یك
لحظهچشمدرچشممدوختومتعجبانه
پرسید: مگهشماهمعضومؤسسههستین؟
گفتم:بله🙂 شمارهرودادوبرگشتم.
امانگاهِپُرشرموحیاےمحسن،ڪارخودشرا
ڪردهبود. وناخودآگاهتاتهقلبمرسوخڪرد
درهماننگاهِاول،مھرشبهدلمنشست
شایداوهمهمینطورشد! ازآنبهبعد، هرروز
اورامےدیدم همیشهمتینوسربهزیربود
اماچیزےتهدلِمنشڪلگرفتهبودڪه
نمیتونستمنسبتبهاونبیتفاوتباشم
محسنبهدلمنشستهبود🙃❤️
درنمایشگاهاحتیاجبهصوتهاےدفاعمقدسے
براےپخشدرغرفهداشتم! محسنداشت.
اوهاردخودشروبرامآووردوگفت؛توےاین
هاردتادلتونبخوادکلیپوصوتوتصویر،
مربوطبهدفاعمقدسهست! گفتم:اگهمیشه
برامبریزینروےسیدییافلش! گفت:منبه
شمااطمیناندارم.مےتونینهارد رو ببرین
منمقبولڪردم . . .
¦⇠
#ادامهدارد
════════════
ᴊᴏɪɴ°••☞
http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f