یکی از دوستانش نقل میکند، به دارالرحمه رفته بودیم، او به جایی اشاره کرد و همان جا نشست. و با انگشت روی آن نوشت: مدفـــن پاسدار شهیــــــد، فدایی امام زمان - عبدالحمید حسینــــی. پنج ماه بعد وقتی پیکر شهیدش از عملیات بیت المقدس بازگشت، پدر شهید علی خضری، دوست صمیمی عبدالحمید ،درخواست کرد که قبر ایشان را بالای سر فرزند او بکنیم و آنجا دفن کنیم.
قبـــر اول که کنده شد، به آب رسید. قبـــر دیگری کندند، آن هم به آب رسید و پر آب شد و بالاخره قبر ایشان در همان نقطهای که خودش اشاره کرده بود آماده شد. بی آنکه ما به کسی از این پیش گویی ،چیزی گفته باشیم
🌹قبل از شهادت با آقای آیت الله سیدعلیاصغر دستغیب، تماس گرفته و وصیت میکند: من جمعــــه صبـــح، ساعت ۴شهیــــــد میشوم. جنازه من را برای شما میآورند، مرا شبانــــــه( دقیقا ساعت ۹ شب) تشییع کنید.
🌹هنگام تدفین پيکر شهيد خيلي سبک بود و من غرق در اين واقعه عجيب بودم ناگهان صداي فرياد آقاي عابدي (که بعدها به شهادت رسيد) را شنيدم که با صداي بلند نام امام زمان (عج) را صدا میکرد. ايشان بعد به من گفت: من به چشم خود ديدم؛ آقايي نوراني (که علائم خاصي را از ايشان ذکر میکرد) وارد قبر شد و جسد را تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بي اختيار نام امام زمان (عج) را فرياد زدم.