یکی از ارادتمندان آیت الله مرندی که در یکی از روستای دور افتاده مرند زندگی می کرد و حالات عرفانی داشت، هنگام رحلت وصیت می کند که حتماً نمازش را آیت الله مرندی بخواند. بعد از فوت ایشان دو نفر از آن روستا خدمت آیت الله مرندی می رسند و وصیت آقا محمّد تقی را به عرض ایشان می رسانند. آیت الله مرندی می فرمایند: آنجا یکی نمازش را می خواندولی حالا چون وصیت کرده، من می آیم نماز میّت بر ایشان می خوانم. آن دو نفر عرض می کنند: آقا! ما اسب آورده ایم لطف فرمایید سوار شوید برویم. آیت الله مرندی می فرماید: شما تشریف ببرید من می آیم. آنها هم چهار نعل می تازند به سوی روستا تا اهالی را از آمدن آیت الله مرندی با خبر سازندولی وقتی می رسند با تمام شگفتی متوجه می شوند ایشان آمده نماز را خوانده و رفته است! ریش سفیدان روستا می گویند: دنبال آیت الله مرندی بروید مبادا در جاده مشکلی پیش آید. آنها دوباره با تمام سرعت همان جاده را طی می کنندولی ایشان را نمی ببیند. با نگرانی به منزل آیت الله مرندی می آیند و جویای حال آیت الله مرندی می شوند. به آنها گفته می شود ایشان خیلی وقت پیش تشریف آورده و جای هیچ نگرانی نیست. _______________________ = = جهت شرکت در این کانال همه چی تموم و عالی روی لینک زیر بزنید 👇👇👇👇 @edalatkojast