#روضه_امام_حسن_عسکری
(علیه السلام)
حجت الاسلام والمسلمین
#استاد_میرزا_محمدی
یابن الحسن
فدای تو و دیدۀ ترت
خون جای اشک
می چکد از چشم اطهرت
داغی نشسته
بر جگر داغدار تو
در خون نشسته است
دلِ درد پرورت
بهرِ تسلی دلِ درد آشنای تو
صف بسته اند
خیلِ مَلک در برابرت
#آقا_جان :
ما را شریک درد و
غم خود حساب کن
ما دل شکسته ایم
ز احوال مضطرت
دلتنگ سامرای تو هستیم و
چون نسیم
ما را ببر به دیدن گلزار پرپرت
قربان آن امام ،
که در آخرین نفس
سیراب گشته است
به دست مطهرت
#شاعر_سید_هاشم_وفایی
مثل همین روزها بود ، غلام امام عسکری (علیه السلام) میگه حضرت فرمود اون ظرف دارو رو بیار، من بنوشم ، ظرف دوا رو آوردند ، دیدم دستای مبارکش داره میلرزه ! لب و دندانش داره میلرزه ! نمیتونه بنوشه ...
فرمود برو تو اون حجره ، یه آقازاده ای مثل ماه شب چهارده میدرخشه ، بگو بیاد ، اومدم دیدم تو اون حجره ، یه آقازاده ی 5 ساله مشغول عبادته ، پیغام پدر رو دادم ، تا این آقازاده آمد ، دیدم امام عسکری فرمود : « یا سَیِّدَ اَهْل ِبَیْتِهِ » ، ای بزرگ اهلبیت (ع) « إسْقِنِی الْمَاءَ »، یعنی تشنه لبم آبم بنوشان « فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی »
میدونم دلت کجاست ، اینجا هم آقازاده ای آمد ، پدر تشنه لب و مسمومشو سیراب کرد ، درستشم همینه ، از آداب احتضار یکیش هم همینه ، بالا سر محتضر که رسیدی ، تشنگیشو رفع کن ، سیرابش کن ، اما لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ...
من یه آقایی میشناسم کربلا ، هرچی صدازد آی مردم جگرم داره میسوزه ! نه تنها آبش ندادند ، بلکه فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ ، شمشیرزنا محاصرش کردند ، فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ ، نیزه دارها اومدند ، فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ ، سنگ اندازا و تیراندازا محاصرش کردند ، هرکی با هرچی دستش بود پسر فاطمه رو میزد ... ؟ حالا هر جا نشستی از سویدای دلت ، سه مرتبه ، ناله بزن یا حسین ... (علیه السلام )