. علیه السلام کربلایی [بند اول] بعضی شبا وقتی دلم میگیره تنها با تو خلوت میکنم بعضی شبا از روی دل تنگی میشینم با تو صحبت میکنم حرفام تموم نمیشه با تو من میشنوم انگار صدات و خورده نگیر از حال و روزم بد جور دلم کرده هوات و شب گریه های من بغض صدای من دلتنگ باب القبلتِ آب چشای من حق میدی فکرم و درگیرِ این کنم کی محو شیش‌ گوشه ات شده الان یه جای من جانم حسین جان، جانم حسین جان [بند دوم] حس میکنم اینجایی و الان نشستی با نگاهت رو به روم حس میکنم کم کم به گریه داره نزدیک میشه بغض گلوم حس کردن تو زندگیه این دیگه عین عاشقیه هر چی دروغم گفته باشم اشک هام که دیگه واقعیه میریزه نم نم و میگیره قلبم و آقا به بارون حرم باور کن اشکم و سخته برای من گریه کنه ولی با گریه خاموش میکنم آتیش این غمو .👇