متن روضه ۲ 🔸آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود امشب دلت رو با من همراه کن بریم مدینه... بریم خونه ی امیرالمومنین... 🔸آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 🔸مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ای وای...ای وای 🔸از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد 🔸جان علی به پشت در آستانه بود روضه امشب خیلی سنگینه... شیعه تا قیام قیامت، با این مصیبت میسوزه... یه عده نامرد ریختند در خونه حضرت زهرا... (مدینه.. عجب روزایی رو دیدی) یه نامردی اومد جلو... صدازد... علی بیرون بیا... زهرای مرضیه حامی ولایته... اومد پشت درب خونه... شاید اینا ببینند دختر پیغمبره... حیا کنند برگردند... فرمود... أَما تَتَّقِی اللَّهَ؟ تَدْخُلُ عَلی بَیْتی از خدا نمیترسی نانجیب... برا چی اومدید... مگه نمیدونید... ما عزاداریم... نانجیب صدا زد: دختر پیغمبر... در رو باز کن... وگرنه خونه رو آتیش میزنم... خود نامردش نامه نوشت گفت معاویه... میدونی چه کردم... هر چی صدا زدم زهرای مرضیه در رو باز نکرد... تازیانه رو از قنفذ گرفتم واويلا... أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ اول با تازیانه... دختر پیغمبر رو زدم... گفتم حالا هیزم ها رو بیارید... دیدم زهرای مرضیه بازم استقامت میکنه... فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَائا سادات منو ببخشید... میگه دوباره با تازیانه به دستان مبارک زدم... صدای ناله دختر پیغمبر بلند شد... نزدیک بود دلم بسوزه... اما... یاد کینه هایی که از علی داشتم افتادم و... هر چقدر توان داشتم جمع کردم... با لگد... محکم به در زدم... همینجا بود زهرای مرضیه یه جوری ناله زد... انگار تمام مدینه زیر رو شد... 🔸کاش روز حادثه، در پشت زهرا نبود 🔸شاهد پهلوشکستن، زینب کبری نبود یا صاحب الزمان 🔸کاش وقت در شکستن، پای دشمن میشکست 🔸تا که میخ در، نشان پهلوی زهرا نبود اما معاویه... به اینا اکتفا نکردم... تا زهرا در مقابلم قرار گرفت... فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِر ِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْض آی غیرتی ها... طاقت دارید بگم یا نه... میگه از روي مقنعه... آنچنان سيلي زدم... گوشواره شكست و روی زمين افتاد.. (منبع: بحارالانوار، ج‏30، ص 492) 🔸بابا ببین که مادر 🔸خورده زمین پشت در بابا بیا ببین... مادرم رو کشتند... 🔸پاشیده روی دیوار 🔸خون از پهلوی مادر روضه من تمام... فقط همینو بگم... اگه اینجا خونه امیرالمومنین رو آتیش نمیزدند... کربلا کسی جرات نداشت خیمه ابی عبدالله رو آتیش بزنه... راوى ميگه ديدم... روز عاشورا... يه بى بى مجلله... ميان يه خيمه نيمه سوخته... هی وارد میشه... بيرون مياد... عرضه داشتم بى بى جان... دارید چکار میکنید... خيام حرم آتیش گرفته... فرمود... من داخل اين خيمه يه بيمار دارم... امام سجاد... از شدت بیماری، با صورت به زمین افتاده... میترسم بیمارم در آتش بسوزه... 🔸از آن ترسم که آتش برفروزد 🔸میان خیمه بیمارم بسوزد 🔸از آن ترسم که آتش شعله گیرد 🔸میان خیمه بیمارم بمیرد 🔸درون خیمه زین العابدین است 🔸همه دار و ندار من همین است فایل صوتی👇