شکست بال و پرش آسمان تکان می‌خورد ز درد، روی تنش رنگ ارغوان می‌خورد میان بـسـتـر خود او ز درد می‌پـیـچـید گره بـه کـار اهـالـی آسـمـان می‌خـورد برای زخم عـمـیـقـش دوا افـاقـه نکـرد ز بس که زخم زبان او از این و آن می‌خورد تو را خدا دگر او را به کوچه‌ها نکشید خدا نکرده زمین گر در آن میان می‌خورد- -جـواب مـادر او را چـگـونـه می‌دادیـد چه قدر خونِ جگر او ز دست‌تان می‌خورد میان بستر خود تشنه روضه سر می‌داد صدای گریه و آهش به گوش جان می‌خورد چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می‌خواند که گوئیا به لبش چوب خیزران می‌خورد شبیه جدِّ غـریـبـش چنان به خـاک افتاد کأنَّ ضربه ز سر نیـزۀ سنان می‌خورد 🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹