. بیا از ره رضا جانم   که بر لب امده جانم ببین از دردو غم‌هایم   برایت روضه می‌خوانم دوچشمم بی رمق گشته   کجایی نورچشمانم ببینی تا چه با وضعی   در این گوشه‌ زندانم اگرچه تشنه ام اما   به یاد شاه عطشانم به زندان مانده ام اما به زیر پا نمی مانم به یاد پیکر بی سر به یاد جسم عریانم رضا جانم رضا جانم رصا جانم رضا جانم صلوات الله علیه به ضرب تازیانه ها   دل زهرا رو سوزاندن زدن بر من لگد اما   مرا که برنگرداندن اگر چه سخت می‌نالم   اگر کنج سیه چالم دراین گودی زندان من   به یاد شیب گودالم به جای زخم سر نیزه فقط نیزه فرو کردن سرو بردن دیگه دارن به دنبال چی می‌گردن ز بعد سر بریدن تازه نعل تازه آوردن حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم صلوات الله علیه اگر بر صورتم سیلی   در اینجا یکنفر می‌زد بمیرم مادر مارا   ولی سیصد نفر می‌زد به بغض حیدر کرار   مرا دادن بسی آزار منم آن روزه داری که   بوَد سیلی مرا افطار زده سیلی به روی من ولی نه در برِ انظار سه ساله عمه‌ی مارا زدن در کوچه و بازار به من سیلی، ولی او را زدن سنگ از درو دیوار حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم صلوات الله علیه ✍ 👇