هدایت شده از آسمان
با ورشکستگی ، ضررم را می آورم بیچاره ام که چشم ترم را می آورم بخشنده که به مال خود آتش نمی زند مال توأم که خیر و شرم را می آورم قربان آنکه چاقوی او ذبحِ نفس کرد نفسم که کشته شد ، خبرم را می آورم پس کِی گناه ، را به روی من می آوری ؟ شرمنده ام که دردِسرم را می آورم هرچند طفلِ بی کس و کارم ، مرا نزن وقتش شود بزرگترم را می آورم یوم الجزا ، علی سپر آتش من است آتش امان بده ! سپرم را می آورم شاید مرا علی پسر خود حساب کرد باز ، از درِ نجف ، پدرم را می آورم پرونده را به عشق حسن پاره پاره کن او گفته پاره ی جگرم را می آورم چیزی عوض نکرده سرانجام بنده را پس آهِ روضه ی سحرم را می آورم « یک کربلا ببر ، نبری زار می زنم » آنجا نشد ، غبار حرم را می آورم خارم ، ولی حسین مرا جمع می کند از پشت خیمه اش ، شجرم را می آورم پای وصیت علی ، عباس گریه کرد فرمود کربلا هنرم را می آورم دلواپس حسین و عمود حرم نباش آمد عمود ... فرق سرم را می آورم آنجا اگر به زینب تو سخت می گذشت تا خیمه جسم محتضرم را می آورم اما در علقمه به زمین خورد و گفت : شاه ... دارم کشان کشان ، کمرم را می آورم