🌹 🌹 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 یک سال اگرچه در زمین گِل بردیم غفلت زده ، بار کج به منزل بردیم ! مجنون خدا شدیم اما یک ماه سی روزِ تمام ، از خدا دل بردیم * سی روز گذشت و سی صنم را کُشتیم با ذکر «صمد» ، منم منم را کُشتیم اهریمن نَفس را زمین کوبیدیم «من رستم پیل افکنم !» را ، کُشتیم * هر چند هبوط ، جان انسان را سوخت عصیان و گناه ، روح ایمان را سوخت در لیله ی قدر ، چون به حق برگشتیم بیداری ما ، دماغ شیطان را سوخت * سی روز «خلوص» را تبسم کردیم در محضر دوست ، خویش را گم کردیم گفتیم خدا و دل بریدیم از خاک با لهجه ی آسمان ، تکلم کردیم * سی روز گذشت ، سی شب نورانی بر خوانِ فرشته ، سی سحر مهمانی سی فرصت ناب از برای توبه تا حضرت نَفس ! را کنی قربانی * سی روز گذشت ، سی سحر ، سی فرصت سی روز پرندگی ، رهایی ، رحمت شد روزه ، ولی دل زمینگیرت را بر سفرۀ آسمان نکردی دعوت ! * سی روز گذشت و سی گلستان دیدیم نقشی ز جمال حضرت جان دیدیم از خویش برون زدیم و «یا هو» گفتیم در آینه ی صیام ، انسان دیدیم * سی روز گذشت و عشق را فهمیدیم از حکمت آب و آینه پرسیدیم در لیلۀ قدر ، ذکر «یاهو» گفتیم در آینه ی سحر ، خدا را دیدیم * در مشهد عشق ، گرم «یاهو» بودیم مهمان عزیز سفرۀ او بودیم افطار به ذکر «یا رضا» وا کردیم ما دلشدۀ «ضامن آهو» بودیم * سی روز گذشت و عید فطرت آمد بوی خوش همدلی و وحدت آمد خندید خدا و شد گلستان دنیا ای دل شدگان ! بهار رحمت آمد * سی روز گذشت و سی سحر آیینه در پرتو روزه ، صیقلی شد سینه شد روزه و جمعه آمد و عید آمد ای خوب ! ظهور کن در این آدینه