یک روز کسی دوباره در خواهد زد بر ظلمت شب نقش سحر خواهد زد می آید و با دست یداللهی خویش بر ریشه ظالمان تبر خواهد زد بر خرمن عمر هر چه بیدادگر است با برق نگاه خود شرر خواهد زد مردی زتبار نور می آید و باز از سینه شب سپیده سر خواهد زد مرغی که شکسته بالش از سنگ ستم در اوج سپهر عشق پر خواهد زد هر دیده که از فراق او تار شده خاک قدمش به چشم تر خواهد زد از روز ازل رسم "شقایق" این است داغ غم دوست بر جگر خواهد زد شعر: حمید رضازاده "شقایق"