۴۶ (تنور خولی) خولی آورده به کوفه رأس پاکی چون شکوفه این سر غرق خون حسین است آن که بر فاطمه نور عین است وای من وای من زین مصیبت۲ آن سر آورده به خانه بین عالم او یگانه خانه گشته چنان وادی طور از همه روی او غرق در نور وای من وای من زین مصیبت۲ او که خورشید مدینه است همچو گل پرپر ز کینه است نور حق جلوه گر از روی او خانه اش پر شده از بوی او وای من وای من زین مصیبت۲ ظلم و کینه شد فراوان بر حسین آن نور یزدان خولی از کینه مست غرور است رأس پاک حسین در تنور است وای من وای من زین مصیبت۲ باز خورشیدی عیان است صورتش در خون نهان است خولی بی حیا غرق غفلت بر حسین دم به دم کرد اهانت وای من وای من زین مصیبت۲ من نگویم او چه ها کرد بر حسین خولی جفا کرد رأس او را نهاده روی خاک خانه از ماتمش گشته غمناک وای من وای من زین مصیبت۲