۵۰ (تنور خولی) به کوفه خولی ز جفا رسیده آورده با خود یک سر بریده کز گلویش هنوز خون چکیده آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲ این سر خورشید مدینه بود در این جهان او بی قرینه بود به کربلا شهید کینه بود آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲ خولی بی حیاست مست غرور سر حسین نهاده کنج تنور کرب و بلا دوباره گشته مرور آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲ خورشید در تنور گشته عیان صورت او در بین خون شد نهان قامت فاطمه از این غم کمان آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲ خانه ی خولی شده بزم عزا آمده اند فرشتگان خدا گریه کنند کنار رأس جدا آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲ من چه بگویم بی حیا چه ها کرد خولی به پور فاطمه جفا کرد خون دل فاطمه و مرتضی کرد آه مه در ظهور است کنج تنور است امان از این غم۲