اسارت_سربریده غلامی_مجنون دوم محرم_۱۴۰۳ ماندنت در همه ی راه معما  ست حسین تو کجا نیزه کجا وای چه بر ما  ست حسین آمدی سخت ولی سخت تر از آن این است  باز هم حرمله سرگرم تماشا ست حسین باورم نیست که از،روی سنان می افتی دل من سوخته تر از دل لیلاست حسین   ساربانی که نگین از سرانگشت ربود چند روزیست در این قافله پیدا ست حسین حجم تیری که ابالفضل از آن ،خورد زمین باورم نیست که در سینه ی تو، جا ست حسین کاش برناقه عریان نشوم هیچ سوار بعد من نوبت اشک وغم زهراست حسین کاش ای هستی زینب تو نیفتی از نی  لیک افسوس سر رأس تو دعوا ست حسین نیزه داری که سرت برد سوی قصریزید گفت زخم گلویت،وه که چه پیداست حسین