تقدیم به شهید حق سیدحسن نصرالله بوی خدا میداد دستانش آن مردِ عاشق، مرد میدان بود فرمانده دلهای حزب الله چون سروهای سبز لبنان بود پروانه سان در آرزوی نور عمری میان شعله ها جنگید آنقدر دنبال شهادت رفت تا عاقبت محبوب خود را دید ما را مترسانید از طوفان ما گردباد آسمان گردیم ققنوس این بزمیم و در میدان با خود بجز آتش نیاوردیم اینک زمان مرگ اهریمن اینک زمان انتقام ماست ای تیغ های تشنه بسم الله وقت نبرد ما، قیام ماست **** او صبح را فریاد زد تا عمر شب کوتاه شد آخر شهادت آمد و آغاز نصر الله شد شیطان ز پا می‌افتد و پایان ظالم می‌رسد سیدحسن در لشگری با حاج قاسم می‌رسد * آیینه را بشکن‌ تماشا کن هر تکه اش تصویری از دریاست تا استقامت هست و حق باقی است نصر خدا همواره پا برجاست تهران و شام و کوفه و صعده امروز دوشادوش بیروت است با خصم صهیونی بگو اینک این منطقه انبار باروت است ما فوج فوج از راه می آییم با رعد و فتح و قادر و سجیل مرگ خودش را زد رقم این سان گور خودش را کند اسرائیل سیدمحمدصادق آتشی